درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
(مانسل بوسه های خیابانی هستیم)
مرادوست بدار اندکی اما طولانی.........
داشت آرام قدم میزدو میرفتش او زمیان چمن خیس پر از شبنم عشق باد چون پیچک همسایه ما به تن یار بگردش میگشت ,تار میشد صحنه رفتن او ز پس پرده چشم زپس ساتر اشک , من هنوز بوی تنش را به دلم می بویم ولی افسوس که از او دورم رفت سوی ره پر پیچ حوادث روزی وشدم بی کس تنهای غریب اوچو می گشت زمن دور دلم میلرزید وسکوتی که به من میخندید, قامتم خم شدو این سرو شکست سجده زد بر سر خاک بلند قدمت توکه میرفتی و من پر زناباوری دور شدن ها بودم تونمیدانستی که دل من سخت پر از اندوه است دل درون غم جانسوز فراغت تنها پر ز سرگردانی یا که یک بی هدفی همه جا تنها بود لحظه ایی فکر شدم که تو بر میگردی ولی افسوس زتاراج زمان ,کاش آن دم که تو میرفتی یار, پشت سر هم نظری میکردی تاکه حیرانی و گمگشتگی ام رابینی آه از دوری تو وای از دوری تو........ نظرات شما عزیزان:
|
|||
![]() |